با صدای استاد شجریان

تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل -دلی لبریزِ مهر تو-تو ای با دوستی دشمن.

زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.

برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید.

تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی؟

گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را -برادر جان-به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست...

اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار... 

فریدون مشیری

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد... کرگدن...کولی... دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:08 ب.ظ http://gitan.blogsky.com

منم خیلی فریدون مشیری دوست دارم

نیلوفرانه دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:31 ب.ظ

ببین ... عاشششششقتم ! ::D:

نیلوفرانه چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:34 ب.ظ

چقدر اون نظر بالای نظر من خودشو تحویل گرفته ! : دی

فهیمه کرگدن کولی :)):)) پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:44 ب.ظ

سلام ...
می بینم که هی قالب عوض میکنی و ......
علافتیم ...!این بلاگ اسکای اینقدر بی کلاسه که هنوز باید شکلکاش رو با کاراکتر زد
اه اه
ایش ایش ...

مهناز سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:19 ب.ظ

وبلاگتون جالبه
ادامه بدین
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد