نه سازم کوک می‌مونه، نه کیفم کوکه دور از تو

نه سازم کوک می‌مونه، نه کیفم کوکه دور از تو

دیگه عکس شناسنامه‌م به من مشکوکه دور از تو

 

به من که بی‌تو معیوبم، مثِ یه چرخ خیاطی

که سوزن می‌شکنه دائم، شده یه چرخِ اسقاطی

 

مثِ یه بطری خالی، رو میز پرتِ یه کافه

کناره مردِ تنهایی که دائم رؤیا می‌بافه

 

شدم شکل عزاداری واسه یه نعش بی‌وارث

یا سوزانبان مغمومِ توی فیلم شهیدثالث

 

خلاصه حال و احوالم مثِ  دارالمجانینه

چشَم روزا پرِ گریه‌س، شبا کابوس می‌بینه

 

ولی انگار تو خوبی، سرت گرمه و قلبت شاد

چقدر سر به هوا موندی تا فکرم از سرت افتاد

 

می گن حال و هوات خوبه، مثِ ظهرای فروردین

همه‌ش با دیگرون هستی، همه‌ش می‌گین و می‌خندین

 

همین بسه برای من، همین که با خبر باشم

که تو آروم و خوشبختی... می‌تونم غرق رؤیاشم

 

آخه من شاعرم، ساده‌م، تصور کردنم خوبه

می‌تونم عاشقت باشم با این قلبی که مغلوبه

 

می‌تونم همزبون باشم با یه صندلی خالی

با ته سیگارِ ماتیکیت، با یه تصویر پوشالی

 

فقط گاهی به یادم باش، یادت باشه که بی‌تابم

بدون شب به خیر گفتن به تو هرگز نمی‌خوابم

 

به یادم من بیفت گاهی توی کافه‌های پر دود

اگه جام پای میز تو رو یه صندلی خالی بود

یغما گلرویی  

نظرات 1 + ارسال نظر
ant gir جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:13 ب.ظ http://antgir.blogfa.com/

سلام اینجا هم بیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد