حسادت میکنم به استکانِ پر از چایی که لبهاتو میبوسه
حسادت میکنم به گلِ سرخی که رو میزِ اتاقِ تو می پوسه
حسادت میکنم به پیرهنی که تنت رو توی آغوشش گرفته
به اون تقویمِ رو میزی که دستات ورق میزننش هفته به هفته
حسادت میکنم به قابِ عکسی که عکسِ تو میونِ اون میخنده
حسادت میکنم به ساعتی که همیشه به مچِ دستِ تو بنده
حسودی میکنم به اون نسیمی که میپیچه به دورت مثلِ پیچک
به مهتابی که میتابه به چهرهت شبا که خوابی مثلِ یه عروسک
اگه مردی رو میشناسی که از من تو رو بیشتر بخواد، مثلِ یه مجنون
نشونم بده تا سجدهش کنم من درست یک لحظه قبل از کشتنِ اون!
حسادت میکنم به شونهی تو که هر روز گم میشه تو عطرِ گیست
حسادت میکنم به حولهیی که کشیده میشه رو صورتِ خیست
حسادت میکنم به بالشی که سرت رو روی سینهش میفشاره
حسادت میکنم... حتا به بارون که داره پشتِ پنجرهت میباره
حسادت میکنم... حتا به کفشات که پاهاتو میبوسن هر دقیقه
به اون سنجاقِ کوچیکی که موهات با اون جمع میشه بالای شقیقه
حسودی میکنم به اون نسیمی که میپیچه به دورت مثلِ پیچک
به مهتابی که میتابه به چهرهت شبا که خوابی مثلِ یه عروسک
اگه مردی رو میشناسی که از من تو رو بیشتر بخواد، مثلِ یه مجنون
نشونم بده تا سجدهش کنم من درست یک لحظه قبل از کشتنِ اون
ترانه ای از یغما گلرویی عزیز