پرواز

اگر می گذاشتند پرواز کنم
می توانستی در چشمهایم بایستی
و دست تکان بدهی
و من آویزان از ابرها ببینم
دنیا آنقدر بزرگ نیست
که نگران گم شدنت باشم
می شود هر جایی دستت را رها کرد
و مطمئن از گرد بودن زمین 

منتظرت ماند

حال همه‌ی ما خوب است

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!


تا یادم نرفته است بنویسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار ... هی بخند!
بی‌پرده بگویمت
چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
یادت می‌آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
نه ری‌را جان
نامه‌ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت می‌نویسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن ... 

 

سید علی صالحی

شیوا

«آرزو... »
کاش کیبورد رایانه ی تو بودم
و می بوسیدم پیوسته سرانگشتانت را
هنگام نوشتن نامه های اداری،
ایمیل های روزانه،
حتا هنگامی که
ایمیل عاشقانه ای از مرا
ناخوانده
Delete می کردی...

می توانستنم ای کاش
شبانه باز کنم پنجره ی ویندوز کامپیوترت را
و از درون مانیتور
قدم به اتاق تو بگذارم
به تماشایت
که خفته ای با دستانی گشوده در بستر
چون شیوا
ایزدبانوی باروی هندویان...

آرزو می کنم ماوسی بودم
که نوازش دستان تو را حس می کند
بر چهره ی خود
وقتی صفحه های
google را
به دنبال یافتن چیزی ورق می زنی...

تمام آرزوهای من
در حول و حوش تو می چرخند!
دخترشایسته ی پیج های 360
که هکرهای سرتا سر جهان،
سال هاست به شکستن قفل ِ قلبت
از پشت رایانه های خود برنخواسته اند!

یغما گلرویی  

www.yaghma-golrouee.com 

نه سازم کوک می‌مونه، نه کیفم کوکه دور از تو

نه سازم کوک می‌مونه، نه کیفم کوکه دور از تو

دیگه عکس شناسنامه‌م به من مشکوکه دور از تو

 

به من که بی‌تو معیوبم، مثِ یه چرخ خیاطی

که سوزن می‌شکنه دائم، شده یه چرخِ اسقاطی

 

مثِ یه بطری خالی، رو میز پرتِ یه کافه

کناره مردِ تنهایی که دائم رؤیا می‌بافه

 

شدم شکل عزاداری واسه یه نعش بی‌وارث

یا سوزانبان مغمومِ توی فیلم شهیدثالث

 

خلاصه حال و احوالم مثِ  دارالمجانینه

چشَم روزا پرِ گریه‌س، شبا کابوس می‌بینه

 

ولی انگار تو خوبی، سرت گرمه و قلبت شاد

چقدر سر به هوا موندی تا فکرم از سرت افتاد

 

می گن حال و هوات خوبه، مثِ ظهرای فروردین

همه‌ش با دیگرون هستی، همه‌ش می‌گین و می‌خندین

 

همین بسه برای من، همین که با خبر باشم

که تو آروم و خوشبختی... می‌تونم غرق رؤیاشم

 

آخه من شاعرم، ساده‌م، تصور کردنم خوبه

می‌تونم عاشقت باشم با این قلبی که مغلوبه

 

می‌تونم همزبون باشم با یه صندلی خالی

با ته سیگارِ ماتیکیت، با یه تصویر پوشالی

 

فقط گاهی به یادم باش، یادت باشه که بی‌تابم

بدون شب به خیر گفتن به تو هرگز نمی‌خوابم

 

به یادم من بیفت گاهی توی کافه‌های پر دود

اگه جام پای میز تو رو یه صندلی خالی بود

یغما گلرویی